English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7859 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
phyrgian cap U یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry U نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . U این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
casks U کلاه جنگی کلاه خود
cask U کلاه جنگی کلاه خود
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey U کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
that which U انچه
whatever U انچه
whatever U هر انچه
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
as for as i know U انچه من میدانم
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
so far as U تا ان اندازه که انچه
for aught i know U انچه من میدانم
i lent him what money i had U انچه پول ...
as far as i can see U انچه من می فهمم
for a iknow U انچه من می دانم
what U هرچه انچه
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
more than needs U بیش از انچه بایسته
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
the needful U انچه باید کرد
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
modiste U کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
derricks U دریک
in an instant U دریک ان
derrick U دریک
on a par U دریک تراز
on one occasion U دریک موقع
swinging derrick U دریک گردان
en bloc U دریک بلوک
in an instant U دریک لحظه
standing derrick U دریک ثابت
sedentary U مقیم دریک جا
aline U دریک رشته قراردادن
beside U دریک طرف بعلاوه
somewhere U یک جایی دریک محلی
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
partly U نسبتا دریک جزء
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
somewheres U یک جایی دریک محلی
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
in a crack U دریک چشم بهم زدن
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
colocate U دریک مکان قرار دادن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
batches U مقدار نان دریک پخت
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
batch U مقدار نان دریک پخت
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
coincident U واقع شونده دریک وقت
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrowing U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrow U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
ledger blade U تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
farrows U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
run around U تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
side tone U انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
coriolis acceleration U شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrowed U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
diachrony U تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing U لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
D SUB connector U ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual U بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
ice cap U یخ کلاه
ice-cap U یخ کلاه
ice-caps U یخ کلاه
hat U کلاه
beau U کج کلاه
hats U کلاه
capped U کلاه
chapeau U کلاه
cappa U کلاه
bilk U کلاه سر
cap U کلاه
aigret U گل کلاه
panache U پر کلاه
head piece U کلاه
pompom U گل کلاه
pretty fellow U کج کلاه
opera hat U کلاه له شو
jack a dandy U کج کلاه
headgear U کلاه
nightcaps U شب کلاه
nightcap U شب کلاه
casque U کلاه خود
summer house U کلاه فرنگی
cockade U نشان کلاه
hatpins U گیرهی کلاه
steel helmet U کلاه اهنی
steel cap U کلاه فولادی
rip-off U کلاه برداری
belvidere U کلاه فرنگی
rip-offs U کلاه برداری
crush hat U کلاه بازیگرخانه
tricorn U کلاه سه ترک
snowcap U برف کلاه
service cap U کلاه خدمت
stetson U کلاه کابوی
swindler U کلاه بردار
uncap U کلاه از سر برداشتن
welch U کلاه گذاشتن
rug [American E] U کلاه گیس
bathing cap U کلاه حمام
bathing caps U کلاه حمام
crash helmets U کلاه ایمنی
black cap U کلاه سیاه
hairpiece U کلاه گیس
belvedere U کلاه فرنگی
hatpin U گیرهی کلاه
Recent search history Forum search
1Hustler
0سر کسی کلاه گذاشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com